آرمینآرمین، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

آرمین عشق مامان و بابا

خاطرات دوران بارداری مامانی

روز ١٥ اسفند بود. با بابا اشکان رفته بودم دکتر برای چکاب سالانه. همون روز روز تولد مامانی هم بود. قرار بود شیرینی بگیریم بریم خونه مامان فریبا و بابا علی.     وقتی داخل مطب رفتم به دکتر گفتم خانم دکتر احساس می کنم درونم داره یه اتفاقاتی می افته گفت مشکوکی و باید بری آزمایش. رفتم آزمایش دادم تا جوابش اومد آماده بشه دل توی دل من و بابایی نبود . وقتی جواب رو گرفتیم از یه طرف شوکه شده بودم و از یه طرف خوشحال،آخه می دونی مامانی ما هنوز خیلی آمادگی نداشتیم و این اتفاق یعنی ورود تو به زندگیمون خیلی برامون غیر منتظره بود . جواب رو نشون دکتر دادیم دکتر گفت بله ، باید منتظر یه شاهزاده کوچولو باش ی. بابایی رو اگه می دیدی...
17 مهر 1390
1