آرمینآرمین، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره

آرمین عشق مامان و بابا

بدون عنوان

2 ماهی به پایان قرارداد خونمون باقی مونده بنا به دلایلی باید خونه رو عوض کنیم. بابایی هم مشغول جمع کردن خرابکاریهای شما از روی در و دیوار خونست. ضربه هایی که با چکش و آچار به دیوار اتاقت زدی.شما هم شدی وردست بابایی. هر کاری که می کنه شما هم باید انجام بدی. منم توی اینترنت مشغول چک کردن ایمیل و وبلاگ شما بودم. یه لحظه برگشتم دیدم پشت سرم نشستی روی اپن و برای خودت با تیز بر و دم باریک مشغولی. وحشت کردم وقتی تیز بر روی توی دستت دیدم . داشتی با تیزبر روی جعبه دستمال کاغذی می کشیدی. وسایل رو ازت گرفتم بردم توی اتاق پیش بابایی. صدام میزنی می گی بیا بذار سر جاش بابا دعوا می کنه . شیطون با من دعوا می کنه یا با شما که کارهای خطرناک می کنی؟  ...
7 دی 1391

بدون عنوان

  گل مامان روز 16 آبان تولدت بود اما چون وسط هفته بود نمی شد جشن تولدت رو بگیریم و قرار شد که روز جمعه برات تولد بگیریم. اما برات یه کیک درست کردم و رفتیم خونه بابا علی دور هم یه جشن کوچولو گرفتیم.     ...
7 دی 1391

16آبان 90 تولد سه سالگی آرمین

سلام مامانی. امروز 17 آبانه . منو ببخش که دیروز نتونستم بیام برات مطلب بنویسم. روز عید قربان یعنی 16 آبان تولدت بود. ما شب قبلش برات جشن گرفتیم و همه فامیل رو دعوت کردیم. من از صبح سر کار بودم و تا از کار اومدم مشغول تدارکات جشن تولدت شدم. حسابی خسته شدم . برای همین نتونستم دیروز که روز تولدت بود برات مطلب بنویسم. به هر حال مامانی رو ببخش که با یک روز تاخیر اومدم ولی در عوض عکس های تولدت رو برات می گذارم. اول از عکس کیک و تزئینات شروع می کنم. مامان قربونت برم آخه چرا از کیک تولدت می ترسیدی. یعنی اینقدر وحشتناک بود؟ نه شمع تولدت رو فوت کردی و نه کیک رو بریدی.   اینجا هم یکسری از تزئینات تولد که بابا اشکان و خاله یلدا زحمتش ...
7 دی 1391

بدون عنوان

کیک تولد باب اسفنجی   یه سری از تزئینات تولد آرمین گلی       خوراکیها دسر:ژله و دسر شکلاتی البته ژله زیاد خوب نشد چون جنس ژله خوب نبود مارکش خارجی بود و خیلی شل شد برای همین تا از ظرف آوردم بیرون وا رفت. برای شام هم سوفله سیب زمینی و گوشت چرخ کرده و زرشک پلو با مرغ  درست کردم که فرصت نشد عکس بگیرم. این هم بقیه خوراکیها سالاد لبو و سالاد ماکارونی که از سالاد ماکارونی هم عکس نگرفتم. هدیه مامان و بابا آرمین و دختر خاله ساغر امسال خیلی ذوق تولدت رو کردی خیلی به باب اسفنجی علاقه داری. هر مهمونی...
7 دی 1391

بدون عنوان

      امروز روزی است که حس خوب مادر بودن من چهار ساله شد حس نابی که مثل اون رو تا به حال تجربه نکرده بودم حس شیرینی که هر چه می گذره حلاوت و شیرینیش بیشتر میشه پسر گلم ازت ممنونم به خاطر همه چیزهایی که با خود برای من به ارمغان آوردی خدایا از تو هم ممنونم به خاطر وجود پاک پسرم به خاطر لذت هایی که با دادن این نعمت بزرگ به من چشاندی به خاطر بوی تنش به خاطر صدای خنده هاش به خاطر آرامشی که از درآغوش کشیدنش بهم میدی به خاطر همه لحظه های خوبی که تو ی این چهار سال داشتم عزیز دل مادر تولدت مبارک ...
16 آبان 1391

تولد تولد تولدت مبارک

سلام سلام سلام. بعد از کلی تاخیر بالاخره امروز اومدم اونم چه اومدنی. امروز تولد گل پسرمه . الهی قربونت برم مامانی عزیز 4 ساله من . برای تولدت کلی برنامه دارم. انشاءاله روز جمعه میخوایم جشن تولدت رو بگیریم. البته امسال قرار نیست مهمونی مفصل بگیریم و کل فامیل رو دعوت کنیم. فقط خانواده خودمون هستن. یعنی بابا علی و مامان فریبا و خاله ها. دو تا مهمون دیگه هم داریم. عمه فریده که عمه من و باباییه و مامان بزرگ خودم الهی قربونش برم. خانواده بابا اشکان هم که شیراز هستن و نمی تونن بیان.مامانی قربونت بره چند روزه که بد جوری سرما خوردی و سرفه داغونت کرده. همه اش دارم غصه می خورم که چرا روز تولدت باید اینجوری مریض باشی . انشاءاله تا جمعه خوب خوب  و...
16 آبان 1391

بدون عنوان

چه لطیف است حس آغازی دوباره، و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس ... و چه اندازه عجیب است ، روز ابتدای بودن ! و چه اندازه شیرین است امروز ... روز میلاد ... روز تو ! روزی که تو آغاز شدی ! تولد مبارک ...
16 آبان 1391