آرمینآرمین، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

آرمین عشق مامان و بابا

بدون عنوان

1391/5/4 14:21
466 بازدید
اشتراک گذاری

با خاله ها رفتیم بیرون. شما با خاله ثنا رفتی تا جایی کار داشت. من و بابایی هم رفتیم توی یک مغازه خرید کنیم. یه دفعه صدای جیغ و فریادت رو شنیدم با عجله از مغازه اومدم بیرون. دیدم توی بغل خاله ثنا در حال جیغ زدن هستی یه هلی کوپتر هم توی دست خاله ثناست. گفتم چی شده؟ گفت بردمش مغازه براش اسباب بازی بخرم اول هلی کوپتر رو انتخاب کرد بعد  یه اسباب بازی دیگه دید میگه اونو می خوام به نظر من به درد هم نمی خوره. گفتم چی می خواد؟ گفت قلاب ماهی گیری و چند تا ماهی دیده میگه اونو می خوام ولی به درد نمی خوره از نظر قیمتی هم نمی ارزه. گفتم اگه به درد نمی خوره که ولش کن حالا آروم میشه. اما مگه آروم شدی؟ اینقدر گریه کردی که مامان فریبا دیگه طاقت نیاورد و گفت من نمی تونم گریه ی بچه ام رو ببینم و در میان حرص خوردن های من شما رو برد برات ست ماهیگیری رو خرید. وقتی اومدیم خونه با اشتیاق ماهی ها رودرآوردی و ریختی توی آب و شروع کردی به ماهیگیری کردن. بعد از اینکه خوب بازیهات رو با اون کردی اومدی گفتی هلی کوپتر کجاست؟ اما فقط یکبار اونو روشن کردی به اندازه ای که باتریهاش تمام شد. یعنی از زمانی که روشنش کردی خاموشش نکردی تا باتریهاش تمام شد. حالا توی این مدت چی به ما گذشت از سر و صدای این هلی کوپتر بماند. اما قصدم از ارسال این مطلب اینه که بگم اگه موقع  خرید اسباب بازی نظر خود بچه رو در نظر بگیریم و به خواسته اش توجه کنیم بچه خیلی بیشتر لذت می بره تا اینکه با خودخوداهی نظر خودمون رو بهش تحمیل کنیم. دقیقا کاری که ما داشتیم انجام می دادیم. وقتی دیدم که با چه لذتی داری با ماهی ها بازی می کنی فهمیدم که جقدر اشتباه کردم که طبق نظر خودم می خواستم برات اسباب بازی تهیه کنم. تو فقط یکبار با هلی کوپتر بازی کردی در حالی که با قلاب و ماهی ها هر روز داری بازی می کنی. منو ببخش که باعث شدم اون روز اینقدر گریه کنی و اشک بریزی عزیزم. شرمنده.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (13)

سپیده
4 مرداد 91 16:02
سلام. با افتخار لینک شدید. مامان ارمین اگه از جشن دندونی اقا پسرت عکسی داری در صورت تمایل می تونید بنام خودتون در وبلاگ کودک من گذاشته بشه. منتظر جوابتون هستیم.
سپیده
4 مرداد 91 18:43
ان شالله کوچولوی بعدیتون جبران می کنید.
سپیده
4 مرداد 91 19:19
چرا که نه؟ بزارید ارمین جان بزرگ بشه خودش مجبورتون می کنه یکی دیگه بیارید.
زهره مامان آریان
5 مرداد 91 3:14
من با افتخار لینکتون کردم.امیدوارم دوستای خوبی باشیم.
ilijoon
5 مرداد 91 17:16
ممنون عزيزم از حضورتون با افتخار لينكتون كردم شما هم اگر مايل بوديد ما رو به جمع دوستاتون اضافه كنيد
ilijoon
5 مرداد 91 17:16
ilijoon
5 مرداد 91 22:26
من هم با نظر شما كاملا موافقم گاهي اوقات اگر به نظر بچه هامون اهميت بديم لذت بازي كردنشونو بيشتر حس ميكنيم
ilijoon
5 مرداد 91 22:26
ممنون عزيزم كه پيشمون مياييد
پگاه مامان آرش کوچولو
6 مرداد 91 12:31
هزاااااااااااااااااار ماشالله ، داغشو نبینی و زنده باشه
نگین مامان رادین
8 مرداد 91 16:45
سلام مامان لیای مهربون ممنون که به مهمون خونهی مجازیمون شدید و سپاس که ما رو لینک کردید ما هم با افتخار شما رو لینک می کنیم، عسل خاله اسباب بازی جدیدت مبارک همیشه خوش باشی پسر طلا از روی ماهت می بوسم
رضوان
8 مرداد 91 16:54
عزیزم پسر کوچولومونو ببوسسسس
سپیده
8 مرداد 91 18:33
سلام . یه مسابقه تو وبلاگ "کودک من" گذاشتیم. دوست داشتید شرکت کنید.
مامان بهداد
9 مرداد 91 10:49
سلام مامانی. وای چه بامزه. هزار ماشاالله. همیشه لبخندهاشو ببینید.از اینکه به ما سر زدید مرسی. حتما لینکتون می کنم. دوست داشتید ما رو هم لینک کنید.