بدون عنوان
امروز اصلا حال و حوصله ندارم. آخه دیشب یه خبر بد شنیدیم که حسابی حال همه رو گرفت. مامان عمو غلام (شوهر خاله ندا) دیروز به رحمت خدا رفت. دیشب که این خبر رو بهمون دادن همه شوکه شدیم. آخه بنده خدا خیلی سر حال بود. اما کار خداست دیگه هر کی رو بخواد میبره. دیشب همه خونه ی بابا علی جمع شده بودیم که به عمو غلام تسلیت بگیم. شما هم که قربونت برم هر وقت نباید شیطونی کنی تازه میافتی روی دنده بازی و شیطنت. خدا می دونه که چکار کردی. شمشیر برداشته بودی و افتاده بودی به جون همه. حالا نزن و کی بزن. بقیه داشتن برنامه ریزی می کردن که صبح حرکت کنن برن سمت آبادان. نیاز به تمرکز داشتن اما مگه شما میگذاشتی. فقط اون وسط می دویدی و جیغ می زدی. می بردمت توی اتاق در رو می بستم. اما دوباره ......... خلاصه. دیگه داد همه رو درآورده بودی. مامان جونی می دونی دیشب نه اینکه شما شیطون شده باشی نه. ما کم حوصله شده بودیم. یه موقع هایی پیش میاد دیگه. چکار میشه کرد. در هر حال انشاءاله که خدا این بنده ی خدا رو رحمت کنه و بیامرزه.