آرمینآرمین، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 25 روز سن داره

آرمین عشق مامان و بابا

بدون عنوان

      امروز روزی است که حس خوب مادر بودن من چهار ساله شد حس نابی که مثل اون رو تا به حال تجربه نکرده بودم حس شیرینی که هر چه می گذره حلاوت و شیرینیش بیشتر میشه پسر گلم ازت ممنونم به خاطر همه چیزهایی که با خود برای من به ارمغان آوردی خدایا از تو هم ممنونم به خاطر وجود پاک پسرم به خاطر لذت هایی که با دادن این نعمت بزرگ به من چشاندی به خاطر بوی تنش به خاطر صدای خنده هاش به خاطر آرامشی که از درآغوش کشیدنش بهم میدی به خاطر همه لحظه های خوبی که تو ی این چهار سال داشتم عزیز دل مادر تولدت مبارک ...
16 آبان 1391

تولد تولد تولدت مبارک

سلام سلام سلام. بعد از کلی تاخیر بالاخره امروز اومدم اونم چه اومدنی. امروز تولد گل پسرمه . الهی قربونت برم مامانی عزیز 4 ساله من . برای تولدت کلی برنامه دارم. انشاءاله روز جمعه میخوایم جشن تولدت رو بگیریم. البته امسال قرار نیست مهمونی مفصل بگیریم و کل فامیل رو دعوت کنیم. فقط خانواده خودمون هستن. یعنی بابا علی و مامان فریبا و خاله ها. دو تا مهمون دیگه هم داریم. عمه فریده که عمه من و باباییه و مامان بزرگ خودم الهی قربونش برم. خانواده بابا اشکان هم که شیراز هستن و نمی تونن بیان.مامانی قربونت بره چند روزه که بد جوری سرما خوردی و سرفه داغونت کرده. همه اش دارم غصه می خورم که چرا روز تولدت باید اینجوری مریض باشی . انشاءاله تا جمعه خوب خوب  و...
16 آبان 1391

بدون عنوان

چه لطیف است حس آغازی دوباره، و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس ... و چه اندازه عجیب است ، روز ابتدای بودن ! و چه اندازه شیرین است امروز ... روز میلاد ... روز تو ! روزی که تو آغاز شدی ! تولد مبارک ...
16 آبان 1391

بدون عنوان

سلام گلم. امروز بعد از چند وقت فرصت کردم بیام سری به وبلاگت بزنم. البته الان هم زیاد وقت ندارم. آخه امروز سالگرد ازدواج من و بابا اشکانه. یه کیک کوچولو درست کردم. امشب می خوایم یه جشن کوچولوی خودمونی بگیریم. برا همین یه کم سرم شلوغه. فردا انشاءاله کلاسهای بدو استخدامم هم تمومه. یه کم وقتم آزاد میشه. اونوقت میام یه سری مطلب مال این مدت که آپ نبودم رو میذارم. مامان قربون گل پسرش بشه.
15 شهريور 1391

بدون عنوان

کم کم غروب ماه خدا ديده مي شود   صد حيف ازين بساط که برچيده مي شود   در اين بهار رحمت و غفران و مغفرت   خوشبخت آن کسي ست که بخشيده مي شود   دل کندن از خوبیها چقدر سخت است، دل بریدن از دیدار دوستی عزیز که روز ها و شب های مدیدی با او همنفس و مأنوس بوده‌ای، برای همدمی و همدلی باو، در دل شب از خواب ناز پریده‌ای تا با لحظه‌های خلوتش همراه و همکلام شوی، اینک این مهمان مغتنم، آهنگ رفتن ساز کرده. پس از یک ماه قرابت و موانست می‌خواهد ترک یار و دیار کند و باز ما را در تنهایی خویش شناور سازد. رمضان که به سمت روزهای آخر پیش می‌رود، احساس وداع در دل، شعله می‌کشد و زبانه&z...
29 مرداد 1391

بدون عنوان

ام روز اصلا حال و حوصله ندارم. آخه دیشب یه خبر بد شنیدیم که حسابی حال همه رو گرفت . مامان عمو غلام (شوهر خاله ندا) دیروز به رحمت خدا رفت. دیشب که این خبر رو بهمون دادن همه شوکه شدیم . آخه بنده خدا خیلی سر حال بود. اما کار خداست دیگه هر کی رو بخواد میبره. دیشب همه خونه ی بابا علی جمع شده بودیم که به عمو غلام تسلیت بگیم. شما هم که قربونت برم هر وقت نباید شیطونی کنی تازه میافتی روی دنده بازی و شیطنت. خدا می دونه که چکار کردی. شمشیر برداشته بودی و افتاده بودی به جون همه. حالا نزن و کی بزن. بقیه داشتن برنامه ریزی می کردن که صبح حرکت کنن برن سمت آبادان. نیاز به تمرکز داشتن اما مگه شما میگذاشتی. فقط اون وسط می دویدی و جیغ می زدی. می بردمت توی اتاق ...
23 مرداد 1391