آرمینآرمین، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

آرمین عشق مامان و بابا

بدون عنوان

  گل مامان روز 16 آبان تولدت بود اما چون وسط هفته بود نمی شد جشن تولدت رو بگیریم و قرار شد که روز جمعه برات تولد بگیریم. اما برات یه کیک درست کردم و رفتیم خونه بابا علی دور هم یه جشن کوچولو گرفتیم.     ...
7 دی 1391

16آبان 90 تولد سه سالگی آرمین

سلام مامانی. امروز 17 آبانه . منو ببخش که دیروز نتونستم بیام برات مطلب بنویسم. روز عید قربان یعنی 16 آبان تولدت بود. ما شب قبلش برات جشن گرفتیم و همه فامیل رو دعوت کردیم. من از صبح سر کار بودم و تا از کار اومدم مشغول تدارکات جشن تولدت شدم. حسابی خسته شدم . برای همین نتونستم دیروز که روز تولدت بود برات مطلب بنویسم. به هر حال مامانی رو ببخش که با یک روز تاخیر اومدم ولی در عوض عکس های تولدت رو برات می گذارم. اول از عکس کیک و تزئینات شروع می کنم. مامان قربونت برم آخه چرا از کیک تولدت می ترسیدی. یعنی اینقدر وحشتناک بود؟ نه شمع تولدت رو فوت کردی و نه کیک رو بریدی.   اینجا هم یکسری از تزئینات تولد که بابا اشکان و خاله یلدا زحمتش ...
7 دی 1391

بدون عنوان

کیک تولد باب اسفنجی   یه سری از تزئینات تولد آرمین گلی       خوراکیها دسر:ژله و دسر شکلاتی البته ژله زیاد خوب نشد چون جنس ژله خوب نبود مارکش خارجی بود و خیلی شل شد برای همین تا از ظرف آوردم بیرون وا رفت. برای شام هم سوفله سیب زمینی و گوشت چرخ کرده و زرشک پلو با مرغ  درست کردم که فرصت نشد عکس بگیرم. این هم بقیه خوراکیها سالاد لبو و سالاد ماکارونی که از سالاد ماکارونی هم عکس نگرفتم. هدیه مامان و بابا آرمین و دختر خاله ساغر امسال خیلی ذوق تولدت رو کردی خیلی به باب اسفنجی علاقه داری. هر مهمونی...
7 دی 1391

بدون عنوان

      امروز روزی است که حس خوب مادر بودن من چهار ساله شد حس نابی که مثل اون رو تا به حال تجربه نکرده بودم حس شیرینی که هر چه می گذره حلاوت و شیرینیش بیشتر میشه پسر گلم ازت ممنونم به خاطر همه چیزهایی که با خود برای من به ارمغان آوردی خدایا از تو هم ممنونم به خاطر وجود پاک پسرم به خاطر لذت هایی که با دادن این نعمت بزرگ به من چشاندی به خاطر بوی تنش به خاطر صدای خنده هاش به خاطر آرامشی که از درآغوش کشیدنش بهم میدی به خاطر همه لحظه های خوبی که تو ی این چهار سال داشتم عزیز دل مادر تولدت مبارک ...
16 آبان 1391

تولد تولد تولدت مبارک

سلام سلام سلام. بعد از کلی تاخیر بالاخره امروز اومدم اونم چه اومدنی. امروز تولد گل پسرمه . الهی قربونت برم مامانی عزیز 4 ساله من . برای تولدت کلی برنامه دارم. انشاءاله روز جمعه میخوایم جشن تولدت رو بگیریم. البته امسال قرار نیست مهمونی مفصل بگیریم و کل فامیل رو دعوت کنیم. فقط خانواده خودمون هستن. یعنی بابا علی و مامان فریبا و خاله ها. دو تا مهمون دیگه هم داریم. عمه فریده که عمه من و باباییه و مامان بزرگ خودم الهی قربونش برم. خانواده بابا اشکان هم که شیراز هستن و نمی تونن بیان.مامانی قربونت بره چند روزه که بد جوری سرما خوردی و سرفه داغونت کرده. همه اش دارم غصه می خورم که چرا روز تولدت باید اینجوری مریض باشی . انشاءاله تا جمعه خوب خوب  و...
16 آبان 1391

بدون عنوان

چه لطیف است حس آغازی دوباره، و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس ... و چه اندازه عجیب است ، روز ابتدای بودن ! و چه اندازه شیرین است امروز ... روز میلاد ... روز تو ! روزی که تو آغاز شدی ! تولد مبارک ...
16 آبان 1391

بدون عنوان

سلام گلم. امروز بعد از چند وقت فرصت کردم بیام سری به وبلاگت بزنم. البته الان هم زیاد وقت ندارم. آخه امروز سالگرد ازدواج من و بابا اشکانه. یه کیک کوچولو درست کردم. امشب می خوایم یه جشن کوچولوی خودمونی بگیریم. برا همین یه کم سرم شلوغه. فردا انشاءاله کلاسهای بدو استخدامم هم تمومه. یه کم وقتم آزاد میشه. اونوقت میام یه سری مطلب مال این مدت که آپ نبودم رو میذارم. مامان قربون گل پسرش بشه.
15 شهريور 1391

بدون عنوان

کم کم غروب ماه خدا ديده مي شود   صد حيف ازين بساط که برچيده مي شود   در اين بهار رحمت و غفران و مغفرت   خوشبخت آن کسي ست که بخشيده مي شود   دل کندن از خوبیها چقدر سخت است، دل بریدن از دیدار دوستی عزیز که روز ها و شب های مدیدی با او همنفس و مأنوس بوده‌ای، برای همدمی و همدلی باو، در دل شب از خواب ناز پریده‌ای تا با لحظه‌های خلوتش همراه و همکلام شوی، اینک این مهمان مغتنم، آهنگ رفتن ساز کرده. پس از یک ماه قرابت و موانست می‌خواهد ترک یار و دیار کند و باز ما را در تنهایی خویش شناور سازد. رمضان که به سمت روزهای آخر پیش می‌رود، احساس وداع در دل، شعله می‌کشد و زبانه&z...
29 مرداد 1391